از شهریور تا مهر
نزدیکم به تو مثل شهریور تا مهر دوری از من مثل مهر تا شهریور... (وحید شیردستیان) این چند وقته ریز ریز شروع به چیدن کمد و لباس های نی نی کردم و چند شب پیش هم ساک بیمارستان رو آماده کردم و یه دلشوره ی عجیبی گرفتم که خداااا بدونه. در کنار این دلشوره ی دوست داشتنی یه حس خوب دیگه هم هست، که حس می کنم نسبت به تولد مهدیار مامان قوی تر و بزرگتری شدم و ایشالا اگه خدا بخواد بهتر از قبل مادری می کنم. من حالا مامان دو تا پسرم، و زندگی هنوز ادامه داره، فراز و نشیب ها و سختی ها در کنار همه ی دلخوشی ها جا خوش کردن و همچنان خودنمایی می کنن. و من چشم امیدم هنووووز بازه و توکلم به خدا پس پیش به سوی زندگی &...